سیاستهای دوگانه آمریکا در خلیجفارس
بررسی منابع و اسناد و مجموعه مدارک نوشتاری و غیرنوشتاری که به عنوان اسناد تاریخی میشناسیم، این نکته را بیش از پیش برای ما محرز و هویدا میکند که خلیجفارس در طول دوران حیات خود از ۳۰۰۰ سال پیش تاکنون هیچگاه اهمیت خود را از دست نداده است.
بررسی منابع نشان میدهد که این اهمیت صرفا محدود به بخشهای اقتصادی و سیاسی نبوده بلکه در حوزه فرهنگ و علوم اجتماعی هم خلیجفارس از اهمیتهای فراوانی برخوردار بوده است. این آبراه بینالمللی در دوران گذشته تاریخی ایران همواره منشا بسیاری از اثرات و ثمرات اقتصادی بود. کتیبه داریوش در کانال سوئز را یکی از قدیمیترین منابع در تاریخ است که نام خلیجفارس را تا امروز زنده نگه داشته است.
شاید بتوان خلیجفارس را جزو مناطق انگشت شماری به شمار آورد که هیچگاه اهمیت حیاتی خود را از دست نداده و همواره قدرتهای بزرگ درصدد نقشآفرینی بیشتر در این منطقه هستند.
موقعیت خاص خلیجفارس در دوره کهن نقشی تعیینکننده در اوضاع سیاسی، نظامی، اقتصادی، و تجاری این منطقه داشت. روابط بازرگانی میان ساکنان بینالنهرین با شهرهای کناره خلیجفارس در دوره هخامنشیان به اوج خود رسید. اشکانیان توانستند با تسلط بر بینالنهرین و خلیجفارس این منطقه را به عنوان مهمترین منطقه برای گردش و مبادلات تجاری مطرح کنند. ساسانیان هم با تشکیل یک نیروی قدرتمند دریایی شرایط مطمئنی را برای استفاده کشتیهای ایرانی جهت انتقال کالا به چین و هند فراهم کنند. در دورههای اسلامی هم خلیجفارس اهمیت خود را به عنوان یک معبر امن در عرصه تجارت حفظ کرد. این روند تا دوره صفویه و افشاریه هم ادامه پیدا کرد. تجارت و بازرگانی، صید ماهی، صید مروارید، تجارت برده و… ازجمله تجارتهای پرسودی بود که در دورههای مختلف در این آبراهه صورت میگرفت. شرایط تسلط ایران بر منطقه خلیجفارس البته در دوران قاجاریه روند نزولی پیدا کرد. همزمان با اکتشاف نفت در سال ۱۲۸۷ شمسی در مسجد سلیمان تاریخ جدیدی بر تحولات خلیجفارس گشوده شد، اما این اتفاق در شرایطی رخ داد که سلسله قاجار اقتدار دیگر سلسلههای قدرتمند ایرانی را نداشت و عملا زمینه نقشآفرینی استعمارگران در این حوزه فراهم شد و برای تمام دولتهای استعمارگر و قدرتمندی که در پی استعمار دیگر کشورها بودند، اهمیت دوچندان پیدا کرد. قاجار توان دفاع از منافع ملی را در حوزه اقتصاد، سیاست و سرحدات کشور نداشت و عملا میدان را برای استفاده استعمارگران در این منطقه باز گذاشت.
در بازه زمانی جنگ جهانی اول و دوم شکی نیست که بریتانیا قدرت بلامنازع دنیا بود و بر تمام آبراهههای دنیا تسلط داشت و کمپانی هند شرقی هم به عنوان عامل اقتصادی بریتانیا بر خلیجفارس احاطه کامل داشت، اما با آغاز و پایان جنگ جهانی دوم تغییر معادلاتی در دنیا رخ داد که خلیجفارس هم از آن بیبهره نبود. ما در این دوره شاهد نزول قدرت بریتانا و برآمدن یک قدرت جایگزین بنام ایالات متحده آمریکا بودیم که در طی دوران جنگ جهانی دوم به نسبت دیگر کشورهای درگیر در جنگ صدمات کمتری را دریافت کرده و از سویی دیگر بعد از پایان جنگ غنائم و منافع زیادی را به دست آورده بود. این کشور به خاطر اینکه فرسنگها از میدان اصلی جنگ به دور بود توانست ثروت اندوزی زیادی بکند و با گرفتن امتیازات و غرامتها توانست خود را به عنوان یکی از مهمترین قدرتهای دنیای آن روز مطرح کند.
ایالات متحده آمریکا در حوزه خلیجفارس هم بهرههای زیادی را کسب کرد و از اینرو همزمان با کاهش قدرت بریتانیا توانست خود را به عنوان الگوی جدید قدرت در خلیجفارس معرفی کند. اگرچه بریتانیا در این دوره قدرت خود را تا حدودی زیادی از دست داده بود، اما با این وصف این کشور همواره درصدد نقشآفرینی در این منطقه است و نمونه اخیر آن هم انعقاد قراردادهایی از سوی خانم ترزا می نخستوزیر بریتانیا با برخی از کشورهای حاشیه خلیجفارس است که حاکی از تلاش دوباره این کشور برای احیای نقش گذشتهاش در خلیجفارس است. بعد از گسترش نفوذ آمریکا در منطقه این کشور در پی آن بود که بیش از گذشته بر خلیجفارس تاثیرگذار باشد. ایران بعد از جنگ جهانی دوم و بعد از اشغال از سوی کشورهای شوروی، انگلیس و آمریکا امکانی برای دفاع از منافع خود در عرصههای داخلی و خارجی نداشت و مجبور شد تا حدودی از سیاستهای منطقهای قدرتهای بزرگ حمایت کند. به عبارت دیگر نقش ایران تابعی از نقشها و سیاستهای بازیگران عمده منطقه بود. ایران بعد از جنگ جهانی دوم نمیتوانست نقش مستقلی داشته باشد. در آن دوره دو بلوک عمده شرق با محوریت شوروی و غرب با محوریت آمریکا تشکیل شد و هریک از این دو محور سعی میکردند به نوعی در حوزه خلیجفارس تاثیرگذار باشند و سیاستهای خود را پیش ببرند. به عبارت دیگر ایران مجبور بوده در این دوره در زمینی بازی کند که از سوی قدرتهای بزرگ ترسیم شده بود. با این وصف ایران را باید به دلیل نفوذ آمریکا در این دوره در حوزه بلوک غرب دانست.
بعد از جنگ جهانی دوم ایالات متحده آمریکا درگیر جنگهای و نبردهای خونینی مثل جنگ کره و ویتنام شد و این کشور به لحاظ نظامی و تلفات انسانی صدمات سختی دید. از اینرو نیکسون رئیسجمهور ایالات متحده براساس اتفاقی که افتاده بود، سیاستی موسوم به سیاست دوقلو یا سیاست دوستونی را ترسیم کرد. براساس این سیاست دیگر نیاز نبود که ایالات متحده آمریکا درگیر جنگی به وسعت جنگهای کره و ویتنام شود تا نیروهای نظامی این کشور تلفات جبرانناپذیری را متحمل شوند، بلکه برخی از کشورها به نمایندگی از آمریکا جنگهای نیابتی را مدیریت میکردند. دو کشور ایران و عربستان در چنین شرایطی به عنوان نمایندگان آمریکا در منطقه انتخاب شدند تا از یکسو حافظ منافع آمریکا باشند و از سویی دیگر در برابر گسترش و نفوذ چپ کمونیستی مانع و سدی ایجاد کنند.
عربستان سعودی در چنین موقعیتی از یک سو جمعیت کمی داشت و از سویی دیگر متکی به ثروت نفت بود. از اینرو بهره آمریکا از عربستان صرفا استفاده از این کشور به عنوان اسپانسر یا حامی مالی بود، اما شرایط درباره ایران متفاوت بود. ایران جمعیتی رو به رشد داشت و از منابع نفتی خوبی برخوردار بود. با توجه به وقوع جنگ میان اعراب و اسرائیل و گرانی نفت، ایران موقعیتی را به لحاظ اقتصادی پیدا کرد که میتوانست با خرید تسلیحات به توان نظامی خود بیفزاید. از اینرو با ادامه این روند، ایران به عنوان یکی از قدرتهای نظامی برتر در منطقه از سوی آمریکا به عنوان پلیس یا ژاندارم منطقه انتخاب شد. ایران در این دوره بخوبی توانست به عنوان حافظ امنیت بلوک غرب در منطقه به ایفای نقش بپردازد. در دوره پهلوی دوم در راستای پیگیری این سیاست، تلاشهای فراوانی برای کاهش نفوذ گروههای چپ در داخل ایران صورت گرفت و ایجاد محدودیت فراوان برای عناصر چپ و نیروهای جنبش چریکی و مراقبت از مرزهای کشور صورت گرفت. از سویی دیگر حضور نظامی ایران به دعوت شاه عمان برای مقابله با نیروهای چپی که در منطقه ظفار مشغول فعالیت بودند، از دیگر اقداماتی بود که در این راستا از سوی ایران صورت گرفت. این مساله سبب شد که ایران در راس برنامههای سیاست دوستونه آمریکا قرار گیرد. این روند تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی ادامه پیدا کرد، اما با پیروزی انقلاب و جایگزین نظام جمهوری اسلامی ایران به جای رژیم پهلوی شرایط برای آمریکا برای تحقق این سیاست سخت شد. با توجه به اینکه آمریکا دیگر امیدی به ایران برای پیگیری سیاستهای قبلیاش نداشت، در پی آن بود تا جانشینانی را به عنوان جایگزین ایران برای ادامه این سیاست برگزیند، اما این نکته حائزاهمیت است که ایران در مقایسه با سایر کشورهای همجوار با خلیجفارس از بیشترین مرز و بیشترین جمعیت برخوردار است و از سویی دیگر توان نظامی، قدرت سیاسی و اعتبار فرهنگی ایران همچنان غالب است. از سویی دیگر توانمندیهای اقتصادی ایران را نیز نمیتوان نادیده گرفت. از اینرو برای آمریکا هم این مساله محرز است که هیچ کشوری در حوزه خلیجفارس به قدرتمندی و توانمندی ایران نیست و بنابراین به هیچ وجه نمیتوان جمهوری اسلامی ایران را از معادلات بینالمللی در حوزه خلیجفارس نادیده گرفت.
این خبر را به اشتراک بگذارید :