پادشاه موسس(حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی) شاه اسماعیل اول
ناقد: ططری،علی؛
(۶ صفحه – از ۴۴ تا ۴۹)
حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی شاه اسماعیل اول، تألیف محمدکریم یوسف جمالی، دانشگاه آزاد اسلامی(نجف آباد)، ۱۳۸۷، چاپ اول، ۴۳۰ صفحه
کتاب «حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی شاه اسماعیل اول» پژوهشی است که توسط دکتر محمدکریم یوسف جمالی [۱] با نگرشی بر خصوصیات جسمی، روحی، ذوقی، اخلاقی و مذهبی شاه اسماعیل صفوی و روابط خارجی دوره ی حکومت او نگاشته شده است. نویسنده ی کتاب در هفده فصل سعی نموده است تمام ابعاد زندگی شاه اسماعیل صفوی را مورد بررسی قرار دهد. کتاب، با مقدمه ی دکتر حسین میرجعفری[۲] آغاز شده است. در فرازی از این مقدمه می خوانیم: «آن چه بیش از همه بر اهمیت کتاب افزوده، دسترسی مؤلف محترم به اکثر مدارک، اسناد و کتب معتبر و اصیل آن دوره است که با دقت و حوصله و بیطرفی تمام آنها را از نظر گذرانیده و با استناد به آن مأخذ و منابع معتبر، حیات پرحادثه و زندگانی پرجوش و خروش شاه اسماعیل اول را نگاشته است.»
فصل اول کتاب که به زندگی شاه اسماعیل اول صفوی اختصاص یافته است، با نگاهی گذرا به تولد، دوران کودکی و خانواده ی شاه اسماعیل و ذکر برخی خصوصیات جسمی وی، به نبرد سرنوشت ساز شرور در سال ۹۰۷ق اشاره می کند. این جنگ که یکی از مهمترین نبردهای نخستین شاه اسماعیل به شمار می آید، به شکست الوند میرزا آققویونلو انجامید.
نویسنده ی کتاب در ادامه با برشمردن اهمیت پرداختن پژوهشگران و مورخان به خصوصیات جسمی و روحی شخصیت های تاریخی، سعی کرده است از لابه لای سفرنامه ها و نوشتههای سیاحان خارجی از برخی از این ویژگی های شخصیتی شاه اسماعیل آگاهی یابد. در فرازی از این بخش، احوال شاه اسماعیل را از نگاه آنجیو للو، بازرگان ونیزی این گونه شرح داده است: «… این صوفی، زیبا و خوشروی و بسیار دلپذیر است. خیلی بلند نیست ولی اندامی خوشترکیب دارد. سبک پیکر و خوش اندام و فربه و میان کتف هایش فراخ و مویش مایل به سرخی است. از ریش و سبلت فقط سبلت را گذاشته و دست چپ را به جای دست راست به کار می اندازد. مانند خروس جنگی بی باک و بیش از همه از هر یک از امرای خود نیرومند است… .»[۳]
در فصل دوم، زیر عنوان «دانش و دانش پروری شاه اسماعیل اول» برخی از فضایل و دانش های شاه اسماعیل برشمرده شده است و از او به عنوان «صاحب سیف و قلم» یاد کرده است. دلیل این مدعا نیز روایت هایی است که در منابع بدان ها اشاره گردیده است. از جمله اینکه به شعر و شاعری علاقه وافری نشان داده است و در سلک شاعران زمان خود اشعاری را با تخلص «خطائی» می سروده و اسکندر منشی ترکمان، مورخ این دوره نیز بر آن صحه گذارده است.[۴] در ادامه فصل دوم برخی از اشعار ترکی شاه اسماعیل به انضمام ترجمه ی آنها ارائه شده است. در ادامه، با نگاهی به جایگاه مورخان و شاعران نیمه اول قرن دهم هجری ـ که معاصر شاه اسماعیل اول و یا دربار او می زیستند ـ با شرح کوتاهی از زندگی و سبک و شعر و شاعری آنان، آمده است.
در فصل سوم در پنج قسمت مجزا به بررسی رفتار و علاقه ی شاه اسماعیل اول به شاعران و نحوه ی برخورد او با شعرای خاطی و بد زبان پرداخته شده است و در چهارمین فصل کتاب به معرفی برخی از وزرای شاه اسماعیل و ذوق شعری و ادبی ایشان پرداخته است. در این میان، وزیرانی چون محمودخان دیلمی، میرزا شاه حسین اصفهانی و خواجه جلال لدین محمد تبریزی مورد توجه قرار گرفته اند.
فصل پنجم نیز به موضوع «هنرمندان، علما و دانشمندان دربار شاه اسماعیل» اختصاص یافته است. نویسنده در این فصل به معرفی اجمالی هشت تن از علمای صاحب نام این دوره همراه با مختصر توصیفی از آنها می پردازد. این علما عبارتند از: مولانا حسین واعظ (متوفی سال ۹۱۰ق)، امیر جمال الدین محمد استرآبادی (متوفی۹۳۱ق)، شیخ علی بن عبد علی بن عبدالعلی مجتهد (متوفی۹۴۴ق)، امیرغیاث الدین منصور،شیخ زین الدین جبل عاملی (مقتول۹۶۵ق)، مولانا ابوالحسن بن مولانا احمد باوری (متوفی۹۶۷ق) و مولانا حسین خواجه شرف الدین عبدالحق معروف به «الهی اردبیلی» (متوفی۹۵۰ق).
فصل ششم نیز در مورد علما، فضلا، شعرا و دانشمندانی که به سبب اعتقادات و باورهای مذهبی شان مورد غضب شاه اسماعیل و امرایش قرار گرفتند بحث می کند. نویسنده تنها به سه تن از آنها: شیخ ابراهیم گلشنی، فضل اللّه روزبهانی خنجی اصفهانی متخلص به «امینی» و مشهور به ملای اصفهانی و مولانا مصلح الدین لاری بسنده کرده است. البته باید توجه داشت علاوه بر این، تعداد زیادی از علما و دانشمندان این دوره به سبب اختلاف مذهبی و عقیدتی که با شاه صفوی داشتند مهاجرت کردند که نام بیشتر آنان تاکنون بر ما پوشیده مانده و در منابع ذکری از آنها به میان نیامده است.
در هفتمین فصل، نویسنده در مبحثی کوتاه به معرفی سه تن از خطاطان عصر شاه اسماعیل اول؛ شاه محمود نیشابوری، مولانا میرعلی و مولانا سلطانعلی پرداخته و سعی نموده است با نأکید بر منابع تاریخی، علاقه ی شاه اسماعیل را به هنر خطاطی بیان کند.
در فصل هشتم علاقه ی شاه اسماعیل به نقاشی و موسیقی مورد تأکید قرار گرفته است: «شاهان صفوی عموماً به هنر نقاشی علاقه مند بودند و شاه جوان صفوی در این فن سرمشق همه ی آنها بود. شاه اسماعیل نقاشان و هنرمندان دربار را ارج می نهاد. وجود و حضور استادان و هنرمندانی چون کمال الدین بهزاد و مانی نقاش در رأس نقاشان دربار تعلیم فرزندان شاه به این هنر، خود نشانگر ذوق و علاقه ی شخصی شاه به این فن است.»[۵] در نهمین فصل کتاب، خصوصیات اخلاقی شاه صفوی مورد بررسی و توجه خاص قرار گرفته است. نویسنده در این فصل سعی دارد با تکیه بر منابع و مآخذ عصر صفوی، خصوصیات اخلاقی و خلق و خوی شاه اسماعیل را ترسیم نماید. او چنین استنباط کرده است که: «…شاه جوان منشی متضاد داشت و این امر تشخیص خصوصیات اخلاقی و ظاهر و باطن او را برای پژوهنده مشکل می کند. خودپسندی و تواضع، لجاجت وملایمت، ستم و رأفت، سخت کشی و بخشش در وی جمع گشته بود. به همین علت است که کمتر کسی می تواند با صراحت درباره ی او اظهار نظر کند.»[۶] یوسف جمالی در کتاب خود روایت های متنابهی درخصوص منش و شخصیت شاه اسماعیل از منابع گوناگون نقل کرده است و به ویژه به سادگی، فروتنی و شجاعت شاه صفوی تأکید داشته است.
دهمین فصل کتاب زیر عنوان «احترام و علاقه ی شاه اسماعیل به مریدان خاندان دین و دولت صفوی» در چهار بخش مجزا ارائه گردیده است. در بخش های چهارگانه، نحوه ی برخورد شاه اسماعیل با امرا و بزرگان خاندان صفوی و همچنین علاقه ی او به دو تن از وزیرانش: میرزا شاه حسین اصفهانی وزیر امیر یاراحمد خوزانی اصفهانی مشهور به دورمیش خان شاملو، داماد شاه که مدتی لله ی مخصوص سام میرزا فرزند شاه اسماعیل و از امرای لشگری وی بود، اشاره شده است.
در فصل یازدهم، نویسنده در مبحثی نسبتاً مفصل به بررسی وضعیت خانواده ی شاهی و رفتار شاه اسماعیل اول صفوی با خویشاوندان خود پرداخته است.
در مبحث «علاقه ی شاه اسماعیل به پسر و ولیعهد خود تهماسب اول»، اسامی فرزندان شاه اسماعیل و همجنین فرزندان ذکور و اناث ولیعهد او (شاه تهماسب اول) آمده است. توضیح اینکه در نگاهی کلی از منابع دوره ی صفوی چنین استنباط میشود که شاه اسماعیل چندان به فرزند دختر خود علاقه نشان نمیداده است و آنچه در کتاب «حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی شاه اسماعیل اول» و دیگر آثار مشابه از اسامی فرزندان دختر شاه اسماعیل ذکر شده می تواند تنها معرف تعداد محدودی از دختران شاه باشد. همان گونه که در برخی منابع به اسامی دیگری از دختران شاه اشاره شده است.[۷] «در واقع اینگونه مخفی کاری ها شاید به دلیل علاقه ی شاه به داشتن دختر و شاید هم به سبب تعصبی بوده [است] که این گونه مردان داشتند.»[۸] در فصل دوازدهم، «زنان شاه اسماعیل اول» مورد توجه نویسنده ی کتاب بوده است. در این فصل در مورد سه تن از مهمترین زنان شاه اسماعیل سخن به میان آمده است: بهروزه خانم، تاجلو بیگم و مهد علیا که آخرین همسر شاه صفوی بود. نویسنده در فصل دوازدهم کتاب خود با توجه به اطلاعاتی که منابع عصر صفویه در اختیار او نهاده اند، شمایی از زندگی، اقدامات، تأثیرات و قدرت این سه زن مشهور شاه اسماعیل را ارائه داده است.
بنابر اسناد تاریخی، تعزیه خوانی از دوران آل بویه در ایران مرسوم گردید و هم زمان با زوال این سلسله، به حاشیه رفت، اما گویا از دوره ی شاه اسماعیل است که بار دیگر برگزاری این مراسم زنده و عملی شد.
فصل سیزدهم کتاب که از طولانی ترین فصول کتاب است، زیر عنوان «سیاست مذهبی شاه اسماعیل اول و خشونت او در تعمیم مذهب تشیع دوازده امامی به عنوان تنها مذهب رسمی در ایران» آمده است. نخستین بخش این فصل به «علاقه ی شاه اسماعیل اول به مذهب» پرداخته است. از نکات جالب توجه این بخش به نظر نویسنده درباره ی اعتقادات شاه اسماعیل است که در این زمینه بیان می دارد: «بی شبهه می توان گفت که بهره ی مؤسس صفوی از تشیع دوازده امامی، صرفاً پارهای مدعیات و تشریفات بی مورد و مشتی ظواهر بود. در این که این خاندان در پیشرفت تصوف و تشیع در آذربایجان ـ خصوصاً اردبیل ـ نقش داشته اند، شکی نیست. از طرفی، امرا و مشاورانی که شاه جوان صفوی را همراهی می کردند مذهب درستی نداشته اند. آنها برای پیشبرد اهداف سیاسی ـ حکومتی خود و جداسازی مرزهای کشور از تجاوز عثمانی ها ـ که ادعای حکومت اسلامی جهان را داشتندـ به اجبار به تظاهر دست زده، وانمود می کردند که دین و مذهب دوازده امامی را پیرواند.»[۹] به طور کلی دریافت نویسنده ی کتاب در این بخش آن است که از بررسی و رفتار شاه اسماعیل و امرایش می توان گفت که اعتقاد چندانی به خدا و رسولش نداشته و حتی از شریعت رایج نیز اطلاع چندانی نداشته ـ البته این نظر قابل تأمل و بحث انگیز می نماید.
در بخش دوم از فصل سیزدهم به «علاقه ی شاه اسماعیل به تجدید بنای تعزیه خوانی در ایران» اشاره شده است. بنابر اسناد تاریخی، تعزیه خوانی از دوران آل بویه در ایران مرسوم گردید و همزمان با زوال این سلسله، به حاشیه رفت و وارد دوران فترت خود شد، اما گویا از دوره ی شاه اسماعیل است که بار دیگر برگزاری این مراسم زنده و عملی شد.
«احترام و علاقه ی شاه اسماعیل اول به ائمه ی اطهار(ع)» در بخش بعدی مورد توجه قرار گرفته است. آن چه مسلم است شاهان صفوی به سبب اختیار مذهب تشیع و حتی انتساب خود به خاندان رسول اکرم(ص) در ظاهر احترام و اکرام زیادی برای ائمه اطهار قائل بودند. این موضوع تا جایی رسید که «شاه اسماعیل ادعا کرده بود که او تنها نماینده ی بهحق حضرت علی (ع) و امام دوازدهم شیعیان است و راهنمایی های آنها در طول مدت حکومتش راهگشای معضلات اجتماعی ـ سیاسی و مذهبی مردم از طریق دولت صفوی است.»[۱۰] در ادامه این بخش برخی از اقدامات عام المنفعه ی شاه اسماعیل در عتبات عالیات و مقابر ائمهی اطهار (ع) برشمرده است که به طور نمونه به «آوردن آب فرات به داخل شهر نجف»[۱۱] توسط شاه اسماعیل اشاره گردیده است.
در دو بخش بعدی، برخی ادعله ای شاه اسماعیل صفوی مانند توجه خاص حضرت علی (ع) و امام زمان (عج) به وی، مورد بررسی قرار گرفته است که: «شاه اسماعیل اول خود به هنگام ترک لاهیجان به سوی اردبیل پس از عبور از نهر لشت نشا ادعا کرد که به ملاقات مهدی موعود صاحب الزمان دست یافته و از طرف ایشان مأموریت ترویج مذهب تشیع دوازده امامی را دارد.»[۱۲] بخش بعدی «کوشش شاه اسماعیل در ترویج مذهب تشیع دوازده امامی در ایران» نام گرفته است. بدون شک، موضوع ترویج و اشاعه ی تشیع در دوران شاه اسماعیل صفوی را میتوان از مهمترین وقایع ایران بعد از اسلام دانست. البته هر چند نویسنده ی کتاب در ابتدای این بخش بیان نموده است: «گروه ی از مورخان گذشتته و معاصر عقیده دارند که شاه اسماعیل اول نه نخستین و نه آخرین کسی است برای رسیدن به اهداف خود مذهب را به این صورت دست آویز سیاست قرار داده است و در راه ترویج و ترمیم مذهب تشیع دوازده امامی و تغییر خطبه از اهداف سنت و جماعت، به تشیع دوازده امامی کوشش کرده است. ولی شاه اسماعیل آخرین و مصممترین فردی است که از میان حکمرانان شیعه جهت ترمیم و ترویج مذهب تشیع دوازده امامی کوشش ها کرده است.[۱۳] در ادامه بحث به معرفی اقدامات برخی از فرمانروایانی که قبل از تشکیل دولت ملی صفوی سعی داشتند مذهب تشیع را در ایران رواج دهند و به رسمیت بشناسند، پرداخته شده است.
در دو بخش بعدی به «رفتار شاه صفوی نسبت به مقبره ی ابوحنیفه نعمان بن ثابت کوفی در بغداد» که منجر به نبش قبر وی شد و همچنین «فرمان شاه اسماعیل راجع به نبش قبر جامی و امام فخررازی» مطالبی روایت شده است. البته در اغلب منابع دوره ی صفویه به کرات روایت شده است که شاه اسماعیل صفوی و حتی برخی اعقابش به جهت جبران و انتقام بی حرمتی هایی که سنیان نسبت به مقابر ائمه ی اطهار (ع) روا داشته بودند، به نبش قبر علما و بزرگان مذهب تسنن مبادرت ورزیدند که نمونه هایی از این اقدامات در کتاب مورد بحث نقل شده است.[۱۴] در بخش بعدی به روابط شاه اسماعیل اول و علامه دوانی پرداخته شده است. علامه دوانی فرزند بزرگ مولانا سعدالدین اسعد بود که در روستای دوان در نزدیکی کازرون اقامت داشت و به دست خاندان صفوی تمکین یافت و در نهایت به سال ۹۰۸ق اوایل سلطنت شاه اسماعیل بدرود حیات گفت و شاید بتوان گفت از نخستین علمای اهل تسنن بود که در اوایل دوره ی صفوی به مذهب شیعه تمایل پیدا کرد.
در بخش های پایانی فصل سیزدهم موضوعاتی چون برخورد شاه صفوی با مخالفان دین و دولت، امر به معروف و نهی از منکر، سوء استفاده های عدیده شاه اسماعیل از سادگی و خوش باوری مردم و… مورد توجه و بررسی نویسنده قرار گرفته و برای اثبات آنها به منابع معتبر این دوره استناد گردیده است. در ادامه این بخش نمونه های متعددی از منابع و سفرنامه ها به ضمیمه آورده است که آشکارا از شادخواری و خوشگذرانی شاه صفوی و سوءاستفاده های او از مذهب و ساده لوحی مردم حکایت می کند.
در فصل چهاردهم «تفریحات شاه» مورد توجه قرار گرفته است و آنچه از فحوای این فصل استنباط می شود، نویسنده ی کتاب سعی داشته با استناد به منابع تاریخی، شاه اسماعیل اول را شخصی خوشگذران و مفرح و علاقه مند به شادی و سرور و پایکوبی معرفی نماید. در نخستین بخش فصل چهاردهم از علاقه مندی شاه به برپایی جشن و شادمانی به هنگام فتح و تصرف شهرهای جدید و غلبه بر دشمنان مواردی ذکر شده است. در بخش دوم از علاقه ی شاه به «ورزش چوگان و قپق اندازی داشته است.»[۱۵] علاقه ی شاه به شکار نیز در بخش بعدی مورد توجه قرار گرفته است. در آخرین بخش از فصل چهاردهم، از علاقه ی شاه به شراب سخن به میان آمده است. در ادامه ی این بخش مستندات دیگری از علاقهی شاه صفوی به خوشگذرانی ارائه شده است.
پانزدهمین فصل کتاب به «روابط شاه اسماعیل اول با دول خارجی» اختصاص یافته است. می دانیم که در دورهی صفوی روابط ایران با دول خارجی به ویژه اروپایی به اوج خود رسید. آنها به دلیل داشتن روابط مسالمت آمیز با اروپا، روابط تیرهای با عثمانی داشتند. البته روابط خارجی دوره ی صفوی را باید از دوران حکومت آق قویونلوها به ویژه دوره ی حکمرانی اوزون حسن، فرمانروای معروف این خاندان جستجو نمود. هرچند روابط اوزون حسن آققویونلو با اروپا نافرجام بود اما «…مقدمه و تجربه ای شد برای صفویان که با آگاهی بیشتر (به ویژه در زمان اوج شکوفایی سیاسی و اقتصادی آنها) روابط دیپلماسی ایران و اروپا را از سر گیرند و در این راه به جز جنبه های سیاسی و اقتصادی، شکوه و عظمت فرهنگ ایرانی ـ اسلامی و هنر و معماری ایران را در اروپا به نمایش بگذارند.»[۱۶] نویسنده ی کتاب با اختصاص فصل شانزدهم اثر خود به «آغاز روابط ایران با دول اروپایی» در پیش از تأسیس دولت صفوی، بر اهمیت بررسی روابط خارجی ایران قبل از شکل گیری حکومت ملی صفویه صحه می گذارد و با پرداختن به روابط خارجی «ایران در عصر قراقویونلو و آققویونلو» بر این نکته تأکید می کند. او در چند بخش مجزا به روابط خارجی ایران بالاخص در دوره ی اوزون حسن آققویونلو با اروپا اشاره می نماید که می توان آن دوره ی را اوج روابط ایران با اروپا دانست.[۱۷] ازدواج سیاسی اوزون حسن با دسپینا خاتون طرابوزانی موضوع بعدی این فصل است که در آن به کرات از اهداف سیاسی این ازدواج سخن به میان آمده است، و در نهایت این نتیجه را به دست می دهد که «روابط ایران با دولت های دیگر به غیر از عثمانی» در دوره ی اوزون حسن آققویونلو دوستانه و مسالمت آمیز بوده است.[۱۸] هفدهمین و واپسین فصل کتاب که از مفصل ترین قسمت ها نیز به شمار می آید، زیر عنوان «روابط سیاسی و اقتصادی شاه اسماعیل اول» در پنج بخش مجزا، روابط خارجی شاه اسماعیل صفوی با دول خارجی را مورد بررسی قرار داده است. در بخش نخست، «روابط ایران با ونیز، پرتغال و اسپانیا» مورد توجه بوده است. در این بخش، علل رونق مناسبات خارجی ایران در دوره ی شاه اسماعیل اول که تا مدت ها بعد نیز تداوم داشت، برشمرده شده است؛ نویسنده یکی از علل مؤثر را این گونه عنوان می کند که: «در سال ۸۵۷ق سلطان محمد فاتح ـ سلطان عثمانی ـامپراتور روم شرقی را برانداخت و بندر قسطنطنیه (استانبول) را متصرف شد. این پیروزی باعث گشت تا نفوذ و تسلط عثمانی ها بر قسمت شرقی دریای مدیترانه، آسیای صغیر و شام مسلم شده و راه اروپا به آسیا قطع گردد. به فرجام، سوداگران ونیزی و پرتغالی که به سود امتعه کشورهای آسیا ـ خصوصاً هندوستان ـ علاقه وافری داشتند، به ناچار در پی یافتن راهی دیگر به هند گردیدند.» [۱۹] او در ادامه بیان می دارد که یکی از بهترین راه های شرق به غرب، خلیج فارس و ایران بود (و هست) و این دریچه ای برای ایجاد روابط منسجم و بیشتر غرب با ایران شد. در بخش بعدی این فصل به حمله ی اَلبو کرک به جزیره ی هرمز در سال ۹۱۳ق اشاره شده است که در موازات رسیدن به هدف بالا انجام پذیرفت. البته مفاد قرارداد منعقده بین ایران و پرتغال که بعد از تصرف قسمت هایی از جزایر خلیج فارس توسط پرتغالی ها صورت گرفت نیز در پی آمد است.
در سومین بخش از فصل هفدهم «روابط شاه اسماعیل اول با ازبکان و پایان کار سیبکخان ازبک» مورد توجه نویسنده ی کتاب قرار گرفته است. او با اشاره ای به تعمیم مذهب تشیع دوازده امامی توسط شاه اسماعیل اول سعی دارد، آن را به عنوان شروع اختلاف با ممالک سرحدی ایران بداند؛ ممالک همسایه ای که همگی مذهب تسنن داشتند و این آغازی بود بر یکسری نبردهای مذهبی که جنگ با ازبکان از سخت ترین آنها به شمار میرفت. از آنجا که از دوره های نخستین تاریخ ایران اقوام شمال شرقی همواره برای دولتمردان ایران مشکلساز بودند، اینبار نیز ازبکان به عنوان میراثداران این اقوام، تا پایان دوران صفویه موجب آزار و اذیت مردم ایران در سرحدات و دولت مرکزی گردیدند. البته در نگاهی کلی کاملاً محرز است که شاه اسماعیل از توفیق نسبتاً کاملی در نبرد با ازبکان برخوردار شد؛ اما نتوانست ریشه ی آنها را بخشکاند و ازبکان در زمان جانشینان او زحمات فراوانی برای دولتمردان ایرانی آفریدند. «چه ازبکان در سراسر حکومت این در پادشاه [شاه اسماعیل اول و شاه تهماسب صفوی] و پادشاهان بعدی این سلسله شهرهای خراسان بزرگ ـ خصوصاً مناطق شیعهنشین را مورد نهب و غارت قرار میدادند و از هیچ قتل و غارتی دریغ نمی داشتند.»[۲۰] در بخش بعدی، «روابط شاه اسماعیل با تیموریان هند» ؛ سلطان حسین بایقرا و بابر تیموری بررسی شده است. در بخش پایانی فصل هفدهم نیز «روابط ایران با دولت عثمانی در زمان شاه اسماعیل اول» در چهار قسمت مورد توجه قرار گرفته است. در نخستین قسمت، روابط شاه اسماعیل با بایزید دوم و سلطان سلیم اول بیان شده است. در بخش بعد، جنگ چالدران و عوامل بروز و پیامدهای این جنگ که در زمان سلطان سلیم اول عثمانی (موفی ۹۲۶ق) به وقوع پیوست، به یکی از مهمترین نبردهای تاریخ ایران بعد از اسلام مبدل شد. یوسف جمالی در این بخش سعی دارد ابتدا به طور مفصل ، علل و زمینه های جنگ چالدران را بیان نماید و سپس به موقعیت جغرافیایی منطقه چالدران و نحوه ی آغاز جنگ چالدران بپردازد. جریان عملیات چالدران، آرایش نیروهای ایرانی و عثمانی و اهداف دو طرف متخاصم نیز در پی آمده است.
در پایان این بخش، «پیامدهای شکست ایران از جنگ چالدران»، به طور فهرست وار و در چهارده مورد قید گردیده است، که از جمله مهمترین این پیامدها میتوان به عناوین زیر اشاره کرد:
«جدا شدن دیاربکر برای همیشه از ایران، از دست دادن مقام و اعتبار الهی ـ مذهبی شاه اسماعیل، احساس ضرورت تجهیز سپاه قزلباش به توپ و ارتش نوین، حمله ی اَلبوکرک به خلیج فارس در سال ۹۲۱ق و تصرف بندر هرمز و تسلط بر خلیج فارس، آغاز تقاضای کمک و اتحاد شاه اسماعیل از اروپاییان و ارسال نامه به شارل پنجم شارلکن، حمله ی ازبکان به خراسان، قحطی بزرگ سال ۹۲۱ق که مردم هرات را واداشت از گوشت اموات تغذیه کنند و یا انسان های بی گناه را بکشند و پس از جوشانیدن اجساد، روغن و گوشت انسان را به فروش برسانند؛ قطع رابطه عثمانی با ایران و عدم علاقه ی سلطان سلیم و فرزندش سلطان سلیمان به صلح و آشتی با ایران تا سال ۹۶۲ق و…»[۲۱]
در پایان کتاب، فهرستی از منابع و مآخذ فارسی و لاتین که به زبان انگلیسی، فرانسه، ترکی استانبولی و ترکی آذربایجانی هستند و نیز فهرست اعلام آمده است.
[۱] . یوسف جمالی، محمد کریم، حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی شاه اسماعیل اول (اصفهان: دانشگاه ازاد اسلامی نجف آباد، ۱۳۸۷)، صص ۱۶ و ۱۷٫
[۲] . همان، ص۵۶٫
[۳] . همان،ص۵۸ و ۵۹٫
[۴] . همان، ص ۶۷٫
[۵] . همان، ص ۱۳۴٫
[۶] . همان، ص ۱۴۷٫
[۷] . به طور نمونه در کتاب «تاریخ سلطنتی»، اثر سید حسین سعید مرتضی الحسین به تولد دختری بهنام مهین بانو سلطان، در سال ۹۲۵ق اشاره شده است و یا آنجا که قاضی احمد غفاری، نویسنده ی «تاریخ جهان آرا» جرأت کرده و از وجود دختر دیگر شاه اسماعیل بهنام خانش خانم به سال ۹۱۲ق خبر داده است.
[۸] . یوسف جمالی، همان، ص ۲۳۷٫
[۹] . همان، ص ۲۵۶٫
[۱۰] . همان، ص ۲۶۶٫
[۱۱] . همان، ص۲۷۰٫
[۱۳] . همان،ص ۲۷۴٫
[۱۴] . برای آگاهی بیشتر تک: همان، صص ۲۸۴ ـ ۲۸۰٫
[۱۵] . همان، ص ۳۰۸٫
[۱۶] . ططری، علی، بررسی روابط ایران و اروپا در دوره ی ترکمانان آققویونلو، فصلنامه تاریخ روابط خارجی، س ۸، ش ۳۰ (بهار ۱۳۸۶): ص ۳۹٫
[۱۷]. برای آگاهی بیشتر نک: همان، صص ۲۸۴-۲۸۰٫
[۱۸] . یوسف جمالی، همان، ص۳۳۷٫
[۱۹] . همان،ص ۳۲۸٫
[۲۰] . همان، ص ۳۵۷٫
[۲۱] . همان، ص۳۸۳ و ۳۸۴٫
این خبر را به اشتراک بگذارید :