امیرکبیر برای جبران عقبماندگی تندروی کرد
علی ططری از نگاه تاریخ درباره شخصیت امیرکبیر سخن میگوید:
** اظهار نظر در مورد شخصیتی همچون امیرکبیر از چه طریقی به راه صواب نزدیکتر است و چگونه میتواند مخاطب را البته با توجه به منابع موجود به برداشتی صحیح از شخصیت میرزا تقیخان نزدیک کند؟
اولاً باید منابعی که تاکنون از امیرکبیر در اختیار ميباشد را مورد مطالعه قرار دهیم. به ویژه اسنادی که مربوط به روسیه و انگلیس در کتابهای داخلی چاپ شده است. سپس، مجموعه نامههای نويافته امیرکبیر که تعدادی بالغ بر ۱۳۶ نامه ميباشد، مورد بررسی قرار گیرد تا بتوان تا حد امکان تحلیلی منطقی و درست در مورد اين شخصیت تأثيرگذار تاريخي ارائه داد. اتفاقاً در سال گذشته مجموعه این نامهها به دست من رسید. بخشی از این نامه ها در مورد مرزبندیهای ایران با دولت عثمانی است که مربوط به مرزهای امروزي ما با عراق و همینطور خلیج فارس می باشد. متاسفانه بنا به درگیری های کاری که در سال اخیر داشته ام، به رغم مطالعه و استنساخ اسناد مذكور، هنوز موفق به انتشار آن نشدهام، اما به امید خدا به زودی آنها را منتشر خواهم کرد. اين مجموعه نشان از این دارد که هنوز مقداری از اسناد و مدارک در دست مردم است و به راحتی در اختیار محققین قرار نمیگیرد. این مسئله بيانگر آن است که اطلاعات ما در مورد شخص امیرکبیر جامعیت ندارد و نمی توان در مورد او نظر قطعی صادر کرد. هرچند باید بگویم که در مورد هیچ شخصیت تاریخی نمی توان نظریه قاطعی صادر کرد.
** صرف نظر از اسناد روسی و انگلیسی و نامه های مربوط به امیرکبیر دیگر منابعی که می تواند به شناخت علمی و کاربردی از شخصیت امیرکبیر کمک کند را معرفی کنید؟
در مورد امیرکبیر آثار خوبی منتشر شده است که سرآمد این آثار، کتابی است به قلم مرحوم عباس اقبال آشتیانی با نام «میرزا تقیخان امیرکبیر» و نیز کتابی از فریدون آدمیت با عنوان «امیرکبیر و ایران». این نوشته ها از نظر پژوهشی و رعایت اصل تحقیق بیطرفانه، قضاوت های درستتری در مقایسه با سایر نوشته ها ارائه می دهند و شناخت جامع تری از شخصیت میرزا تقی خان در بردارند.
**با توجه به توضیحات شما در مورد کتاب ها و اسناد مربوط به امیرکبیر و با در نظر گرفتن گستره فعالیت های او در طول مدت صدارت، از دیدگاه تحلیل و بررسی شخصیت امیرکبیر را در چه بخش هایی باید انجام داد؟
شخصیت امیرکبیر دارای ابعاد مهمی است که باید مورد بررسی دقیق قرار گیرد؛ جنبه های سیاسی و مدیریتی شخصیت امیرکبیر از نظر تجربهآموزی برای تمامی نسل های پس از او نیز از اهمیت بسیاری برخوردار است. امیرکبیر به یک باور تقريبا درستي از روزگار خودش و روزگار پس از خود، دست یافته بود و بر همین اساس در دوران مدیریتی اش در سمت صدراعظم اقدام به نوسازی را به بوته آزمایش گذاشت. او در طول این مدت تلاش کرد تا نوسازی را در ارکان مهمی چون فرهنگ و نظام و نظمیه ایران عملی کند. بنابراین میتوان امیرکبیر را یک نوساز تحول گرا در بنیادهای اساسی کشور در دو زمینه پیشگفته برشمرد. از این نظرگاه، مهم ترین اقدامات امیرکبیر در زمینه اصلاحات فرهنگی میباشد که البته بیشترین مقاومت در مقابل او در همین زمینه شکل گرفت. آنچه مسلم است امیرکبیر در تاریخ ایران شخصیتي انقلابی به شمار می آید. و طبعاً با در نظر گرفتن گستره اقدامات و ویژگی های شخصیتی او در بخش هایی از عملکردش تقاط ضعفی هم وجود دارد.
**آنچه در مورد گستره فعالیت های میرزا تقی خان ارائه دادید این احتمال را به ذهن می دهد که نظرات و دیدگاههای مختلفی در مورد شخصیت او وجود داشته باشد. با این توضیح که شما از امیرکبیر به عنوان یک چهره انقلابی یاد کردید دلیل عزل او از مقام صدارت و صدور فرمان قتل او توسط شاه را چه میدانید؟
به عقیده برخی از محققان، امیرکبیر علاوه بر اینکه اندیشه ای فراتر از زمانه خود داشت، بعضی از اقداماتش را شتاب زده و بدون در نظر گرفتن شرایط سیاسی و اجتماعی دوران خود انجام داد. میزان عقبماندگی جامعه ایران در آن دوره باعث شده بود چهره خشنی از او نشان داده شود. شاید اگر اصلاحاتی که در ذهن داشت را با ملایمت و صبر و حوصله بیشتری پیش می برد، تاثیرات عملکردش می توانست نمود بیشتری پیدا کند و دوام یابد. به نظر می رسد قتل امیرکبیر به نحوی نشانه عقبماندگی انديشه و فرهنگ سياسي جامعه ایران بود. در جوامع پیشرفته مصلح و بانی تغییرات اجتماعی، مورد حمایت مردم و دولت قرار میگرفت. مثلاً در سال ۱۸۸۶ مردم ژاپن همه در کنار «می جی» قرا گرفتند و کمک کردند تا انقلاب فرهنگی او به ثمر بنشیند. همین که امیرکبیر نتوانست صدارتش را بیش از ۳۹ ماه ادامه دهد، سندی بر عقب ماندگی اندیشه سیاسی حکومت وقت ایران ميباشد. این اصلاحات بنا به دلایل مختلف به ثمر ننشست و حیات سیاسی امیرکبیر در دوره سلطنت ناصرالدین شاه بیش از ۳۹ ماه ادامه نيافت. در مورد عدم توفیق کامل امیرکبیر در اقدامات اصلاحی که مدنظر داشت، دلایل متعددی آورده میشود. نبود زمینه لازم، تضاد با منافع برخی از صاحبان قدرت و ناآگاهی جامعه به عنوان برخی از این دلایل به شمار ميآيد.
**بعد از قتل امیرکبیر به فرمان شاه، دو کشور روسیه و انگلستان توانستند از طریق بازی های سیاسی، راه نفوذ به دربار ایران را بیش از گذشته در پیش بگیرند و از این طریق قراردادهای مختلفی با دربار ایران به امضاء رساندند که طی هر یک از آنها قسمتی از خاک ایران به دست هر یک از این دو قدرت افتاد. امیرکبیر در زمان صدارت با هر دوی این قدرتها تعاملاتی داشت، اما چه شد که از مرگ او ایران تا این اندازه در سرحدات مرزی مورد تجاوز قرار گرفت؟
یکی از دلایل نفوذ بیگانگان در هر جامعه ای به خاطر ضعف قدرت است. امیرکبیر شخصیت مستقلی بود که در عین حال تعاملاتی با روس ها داشت، اما هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد او درباره منافع ایران با روسها معامله ای انجام داده و یا حتی تسامحی به خرج داده باشد. همه این موارد گواه عملکرد قابل دفاع امیرکبیر در بخش سیاست خارجی است. همانطور که گفتم برای بررسی عملکرد امیرکبیر باید اقدامات او را در شاخه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و… به طور جداگانه دسته بندی کرد. این اقدامات به طور جداگانه در زیر لوای دو مورد اصلي قرار میگیرد: اول نوسازی و دوم اصلاح. بررسی منابع در مورد امیرکبیر نشان میدهد که او به رویدادهای قاره اروپا علاقهمند و در عین حال از آن مطلع بود. در منابعی که در دوره او ترجمه شد، چه به وسیله روزنامه وقایع اتفاقیه و چه توسط دارالترجمه ای که در آن دوره بنا گرديد، رویدادهای مختلف اروپایی از نحوه انتخاب نمایندگان و مجالس پارلمانی در اروپا نقل میشد که نشان از توجه و علاقه او در آگاه کردن مردم نسبت به مسائل دنیای جدید و در حال پیشرفت و الزامات این آگاهی داشت. هرچند عقیده دارم که نخستین کسی که بحث تحولات را در تاریخ دوره قاجار آغاز کرد، عباسمیرزا نايبالسلطنه فتحعيشاه بود، اما این مهم توسط امیرکبیر پيگيري شد و در طول حیات سیاسیاش، اقدامات مهم و مؤثری در اين زمينه انجام داد. در سیر مطالعاتی که در مورد امیرکبیر داشتهام برخی از محققان، او را تابع تحولات غربی میدانند و اينكه اتفاقات مربوط به کشورهای غربی او را تحت تاثیر قرار ميداده است. این محققان با اشاره به تاسیس دارالفنون، رشتههای تحصیلی و اساتید مشغول در آن مرکز بر این نظريه پافشاری میکنند. برخی دیگر معتقدند کلیه اقدامات او بومی بوده است. اما به نظر من، اقدامات امیرکبیر از هر دو مورد سرچشمه میگرفته است، یعنی از جامعه غرب مطلع بوده، به عقبماندگی جامعه ایران به ويژه از نظر سياسي باور داشته و به ضرورت نوسازی برای جبران اين عقب ماندگی پی برده بوده است.
**از دیدگاه شما کدام یک از اقدامات امیرکبیر را میتوان به عنوان راه های حرکت رو به جلو جامعه ایران و رهایی از عقب افتادگی در مقابل جامعه غربی دانست (با توجه به اینکه شما میگویید او شرایط جامعه ایران را در تغییراتی که در نظر داشت، لحاظ کرده بود و در اصطلاح کورکورانه اقدام به تقلید صرف از جوامع پیشرفته نکرد)؟
شیوه او برای جبران این عقب ماندگی در تاسیس دارالفنون، انتشار روزنامه اصلاح وضعیت مالیه، حذف القاب و عناوین، توجه به مسائل پزشکی در اقدامات صحه (کارهایی نظیر آبلهکوبی)، علاقه به مسائل پزشکی و آموزش رشتههای مرتبط با این دانش در دارالفنون، اصلاح وضعیت چاپارخانههای دولتی، سر و سامان دادن به وضعیت ارتش و اقدامات او در مسائل دینی و مذهبی نشان میدهد که او کورکورانه و بدون علم هیچ یک از این اقدامات را انجام نداده است. این موارد نشان میدهد که او هرچند از توسعه و پیشرفت جامعه غرب آگاهی داشت، اما با شناخت کمبودهای جامعه ایرانی به این اصلاحات پرداخت. او تحت تاثیر هیچ قدرت بیگانهای نبود. برخورد او در ماجرای خلیج فارس، مواجههای که با سفیر انگلیس در آن منطقه داشت و نحوه برخورد او با روسها نشان میدهد که ما نمیتوانیم او را به عنوان شخصیتی وابسته در نظر بگیریم. امیرکبیر در تمام اقدامات سیاسیاش همین گونه رفتار میکرد و هدفش فقط به ارمغان آوردن پیشرفت برای جامعه ایران بود.
**آیا امیرکبیر توانست به تمامی برنامه هایی که برای پیشرفت ایران در سرداشت، دست یابد؟
البته او در پیاده سازی کامل برنامه هایش ناکام ماند، اما بخشی از آنچه در ذهن داشت را انجام داد؛ به نظر میرسد آنگونه که همه ما میدانیم، بحث نوسازی و اصلاح فرهنگی محدود به زمان های نیست که انجام میشود و برخی اقدامات در این بخش در دهه ها و حتی در سده های بعد تاثیرگذار خواهد بود. ما اقدامات امیرکبیر را در یک یا دو نسل بعد از او شاهد هستیم. به نظر من روشن فکرانی که در جریان مشروطیت تاثیرگذار بودند و اقداماتی در جهت تاسی نهاد قانونگذاری در ایران انجام دادند، متاثر از اقدامات امیرکبیر، مسیر مشروطیت را پیگرفتند. این روشنفکران به نحوی خلاء موجود در زمینه قانونی در ایران را فهمیده بودند و مرگ امیرکبیر را تحت تاثیر همین خلاء قانونی ارزیابی میکردند. اگر نهاد قانون و قانونگذاری در ایران قبل از مشروطه وجود داشت، شاید امیرکبیر با بسیاری از مشکلاتي كه در مسير اقدامات اصلاحی خود مواجه شد، روبرو نمیگشت. از همین رو است که باید انقلاب مشروطه و اقدامات پس از این اتفاق تاریخی را به عنوان ثمره مسیری در نظر بگیریم که امیرکبیر آغازگر آن بود. باید به این نکته توجه کرد که بسیاری از مسائلی که امیرکبیر پس از تاسیس مدارس و بهویژه دارالفنون مطرح کرد را ما حتی در عثمانی هم سراغ نداشتیم. البته عثمانیها در اصلاحات خود، «مدرسه عسگریه» را تاسیس کردند، اما کارکرد این مرکز به هیچ عنوان در سطح کارکرد دارالفنون نبود.
**با توجه به اقدامات متعدد امیرکبیر در بخش های مختلف چه دلیلی وجود دارد که بیشتر صاحبنظران از دارالفنون به عنوان نماد و مشخصه اقدامات میرزا تقی خان یاد میکنند؟
محققان برجسته دارالفنون را به عنوان نماد اقدامات فرهنگی امیرکبیر معرفی میکنند و در نوشته های خود این مرکز را از سه جهت بر جامعه ایران تاثیرگذار دانسته اند: اولاً تحولات عقلانی (جامعه ایرانی تحت تاثیر تاسیس دارالفنون برآگاهی اش افزود و توانست نسبت به گذشته دید عملی تری پیدا کنند). دوم، نهضت ترجمه و گردآوری آثار و نوشته ها از سایر کشورها (بحث انجام ترجمه متون به زباين فارسي برای اولین بار در این دوره به شكل گسترده عملي شد و ثمره اش شکل گیری گروه مترجمان دولتی بود.) در اسنادی که از آن دوره به جا مانده می خواندم که امیرکبیر شخصا به دنبال مترجم گشت و در جایی گفته بود حلالزادهای پیدا کنید که زبان روسی را به فارسی ترجمه کند. او به حساسیت ترجمه آگاه بود و میدانست یک مترجم با تجربه متفاوت چند کلمه حقوقی، میتواند منافع کشور را جابهجا کند. او برای زبان روسی، فرانسه و انگلیسی مترجمان را با دقت تمام به خدمت میگرفت تا هم بتواند مترجم تربیت کند و هم در اسناد و قراردادهای احتمالی منافع ایران را با در اختیار داشتن مترجمی قابل و باشرافت تامین کند. در این جریان، شاگردانی تربیت شدند که بعداً خدمات مهمی برای ایران انجام دادند. سومین اثر تاسیس دارالفنون شکل گیری طبقه جدیدی در جامعه ایرانی بود که محصلین و دانشآموختگان دارالفنون آن را تشکیل میدادند. این افراد فرزندان لشگریان و دیوانیان دربار قجر بودند که بعدا به طبقهای تاثیرگذار در جامعه ایران تبدیل شدند. این نکات از اهمیت بالایی برخوردار است که شاید تا امروز به خوبی در موردش سخن گفته نشده است. گرچه دو تن از صاحب نظران تاریخ يعني عباس اقبال آشتیانی و فریدون آدمیت در مورد شخصیت امیرکبیر کتاب های جداگانه ای نوشته اند و در جامعه شناسی و مردم شناسی تحقیقاتی راجع به امیرکبیر و دوره صدارتش انجام شده، اما هنوز به پرسش علت ظهور امیرکبیر و دلایل شکست او در اهدافش پاسخ کامل و جامعی داده نشده است. همه این مسائل هنوز جای بحث دارد. بخشی از اسناد دیوانی که در اختیار روس ها و انگلیس ها است، هنوز به دست ما نرسیده و البته بسیاری از اسناد داخلی در مورد امیرکبیر به طور کامل منتشر نشده است.
**آنچه در دارالفنون تدریس میشد، با تدریس علوم قبل از تاسیس این مرکز چه تفاوتی داشت؟
امیرکبیر اولین بار بحث هنرآموزی را در دارالفنون مطرح کرد. وقتی تعداد اساتید و رشته های دارالفنون را مورد بررسی قرار میدهیم به دو بخش اصلی «نظامی گری و قشون» و «طب» برمی خوریم. علوم دیگری چون تاریخ و جغرافیا در این مدرسه آموزش داده ميشد و برای اولین بار معلم نقاشی نیز در این مرکز به فعالیت پرداخت. البته بعد از حیات امیرکبیر، اساتید معماری هم به این مدرسه راه یافتند. پس از آن عکاسی هم وارد دارالفنون شد. به عقیده من این نکته جالبی است که چرا امیرکبیر یک نقاش را برای تدریس نقاشی به دارالفنون آورد در آن دوره عکاسی اختراع شده بود اما هنوز عمومیت نداشت. نقاشی به عنوان یک هنر عمومی و کاربردی در ایران آن زمان شناخته میشد. روزنامه وقایع اتفاقیه تصاویر را از طريق نقاشی، چاپ میکرد و تلاش امیرکبیر در توجه به ویژگی های یک رسانه تمام عیار با نقاشی تصاویر عملی میشد. در این دوره نقاشی به عنوان یک ابزار رسانه ای مورد توجه بود، موسیقی هم درست از همین دوره به شکل نظام مند آموزش داده میشد. هرچند موسیقی بیشتر به عنوان یک عنصر نظام بخش در قشون تحت تاثیر غرب مورد استفاده قرار گرفته بود، اما توجه به آن به عنوان یک هنر از همین دوره آغاز شد. بعدا گروه های موسیقی به دارالفنون دعوت شدند. اولین نشانه های توجه به هنر در دارالفنون را در این دوره می توان مورد بحث قرار داد که متاسفانه اسناد زیادی در مورد دوره اول آن در دست نیست. آنچه تا قبل از مرگ امیرکبیر در دارالفنون اتفاق افتاد، اکنون برای ما اهمیت دارد و گرنه بعدا بخشهای زیادی در زمینه هنر به دارالفنون راه یافت. این نکات نشاندهنده توجه امیرکبیر به هنر در کنار سایر بخش ها است. در بحث کشاورزی، صنعت و قضاوت امیرکبیر توجهات زیادی داشت و قضاوت جزء بخش هایی بود که او در ایام منتهی به مرگش به جد آن را دنبال میکرد. او برنامه مدون و سیستماتیکی برای اصلاح رویه قضا در ایران داشت که متاسفانه عمرش برای تحقق تمامی این برنامه ها کفاف نداد. به نظر میرسد که او مجموعه اقدامات فرهنگی را در ذهن داشت و هر تغییری را که آغاز میکرد با یک پشتوانه فرهنگی انجام میداد. او متوجه شده بود که اصلاح فرهنگی باید در صدر امور قرار بگیرد. جامعه ایران هنوز آمادگی لازم برای پذيرش و انجام این تغییرات را نداشت، تندروی های او این عدم آمادگی را تشدید کرد و در نهایت باعث شد موفقیت چندانی برای او در تغییراتی که مدنظر داشت، اتفاق نیفتد، نکته مهم بعدی توجه به مسائل جامعهشناسی در مورد امیرکبیر است.
**مقصود شما از توجه به مسایل اجتماعی چیست؟ شما تا چه حد وضعیت خانوادگی امیرکبیر را در رسیدن به مقام صدارت و عزلش از این عنوان دخیل میدانید؟
او فرزند آشپز قائم مقام فراهانی بود. شاید اگر پشتوانه اجتماعی امیرکبیر به لحاظ الیگارشی حاکم در آن دوره محکم تر بود و مثلا جزء شاهزادگان دوره قجر قرار میگرفت. حیات سياسياش بیشتر تداوم می يافت و یا حداقل کشته نمیشد. به نظر میرسد این مسئله در ناکام ماندن اهدافش بی تاثیر نبود. هوش و ذکاوت بالای او، چهره کاریزماتیکش به رغم وابستگی به طبقات پایین جامعه باعث شد او به اینجا برسد که شاه تنها خواهر تنی خود را به همسری او درآورد. همه موانع با تلاش و پشتکار شخص امیرکبیر از جلو پایش برداشته شد، چون طبقه اجتماعی که به آن تعلق داشت، امکان برخورداری از رانت و قدرت را از او گرفته بود. شاید تنها رانت قدرت او این بود که پدرش به عنوان آشپز قائم مقام فراهانی در خانه صدراعظم فعالیت میکرد. شاید اگر طبقه اجتماعی که امیرکبیر به آن تعلق داشت محکمتر بود، شرایط این گونه پیش نمی رفت. البته باید توضیح دهم که ما در تاریخ با اما و اگرها کاری نداریم و بیشتر باید واقعیت ها تحلیل و بررسی شود.
آقای رفیعی عقیده داشت که باید امیرکبیر را از جلوه های آسمانی که به او داده شده، خارج کرد و او را روی زمین آورد. رفیعی با نحوه مواجهه امیرکبیر در مقابل تجدد مخالف است. عدهای معتقدند، شخصیت ناصرالدین شاه در تئاتری که رفیعی اکنون به روی صحنه برده، نادان و مضحک به نظر میرسد.
برعکس، ناصرالدین شاه شخصی زیرک بود. هر دوره تاریخی و هر حاکمی را باید از دو جهت بررسی کرد. اولاً در مواجهه با مردم سرزمینی که بر آن حکومت میکند و دوم روابط بین المللی که با کشورهای دیگر برقرار میکند. دوره حکومت ناصرالدین شاه در مقطعی واقع شده بود که حساسیت و سختی های زیادی در بخش داخلی و خارجی ایران وجود داشت. دو دولت قدرتمند روسیه و انگلیس در اوج اقتدار تاریخي خود از شمال و جنوب، ایران را تحت فشار گذاشته بودند. از طرف دیگر سلطنت ۵۰ ساله شخص ناصرالدین شاه با آن همه حواشی و مشکلات درون دستگاهی در بخش داخلی بسیار مشکل بوده است. فتنه باب یکی از نمونه های مشکلاتی است که در داخل ایران وجود داشت. شاه به عنوان قدرت اول ایران در آن دوره، مسافرتهای خارجی داشت و هرگاه بنا میشد كه اصلاحی در سطوح مختلف اتفاق بیفتد به محض در خطر قرار گرفتن قدرتش به سرعت جلو آن اصلاحات را میگرفت تا مبادا اقتدارش تحت الشعاع قرار گیرد. اقدامات اینچنینی، نشان از زیرکی و هوش بالای او در حفظ موقعیت داشت. شاید القابی که در پرسش شما به آن اشاره شد را بتوان به مظفرالدین شاه نسبت داد اما این توصیف در مورد ناصرالدین شاه را درست نمیدانم. البته منکر این نیستم که ناصرالدین شاه در برخی از تصمیماتش بیتدبیری به خرج داد. نمونه بارز برای این مورد از دیدگاه من تصمیم به قتل امیرکبیر است اما من به عنوان کسی که دانشجوی تاریخ بودهام و به عنوان محقق راجع به این دوره پژوهش های مختلفی انجام داده به هیچ عنوان نمیتوانم دیدگاه آقای رفیعی (اگر این طور گفته باشد) در مورد ناصرالدین شاه را بر پایه مدارک و اسناد تاریخی بپذیرم. او بهویژه در دوره دوم حکومتش تبدیل به دیکتاتوری میشود که با اقتدار تمام در ایران حکمرانی میکرد. البته جدایی هرات و بخش های دیگری از ایران در دوره ناصری اتفاق افتاد اما بنا به این شواهد نمی توان او را شاهی احمق، مضحک و بیعرضه تلقی کرد. باید شرایطی که در زمان حکومت داشته را در نظر گرفت. در مورد بحث تجددخواهی امیرکبیر باید توضیحاتی ارائه کنم. اولاً هیچ یک از تاریخنگاران بنا نداشتهاند که از امیرکبیر یک قهرمان بسازند. اساساً تاریخ امري جدي است و مورخ براساس مستندات تاریخی نقاط ضعف و قوت شخصیت های تاریخی را بازگو میکند و این بنای علم تاریخ است. همانطور که گفتم برخی از تندرویها، شتاب زدگیها و در نظر گرفتن شخصیت اقتدارگرای ناصرالدین شاه توسط امیرکبیر به عنوان نقاط ضعف او در پژوهشهای تاریخ مطرح است. او منتقدان و دشمنان قوی در درون خانوادهاش داشت؛ مادر همسرش و تمام اشراف و اعیان در مقابل او قرار گرفته بودند. اگر امیرکبیر میتوانست این مشکلات را مدیریت کند، احتمالاً چنان سرنوشتی برایش رقم نمیخورد. با تمام این توضیحات، ما نمیتوانیم حقایق تاریخی را از ترس قهرمانسازی بیان نکنیم. تمامی این اقدامات توسط امیرکبیر اتفاق افتاده و وظیفه علم تاریخ بیان همه این کارها بدون کم و کاست است. به نظر من در هر حوزهای باید به متخصص، رجوع شود. تئاتر رشته من نیست و من نمیتوانم کارگردانی کنم همانگونه كه كسي نميتواند بدون علم و مطالعه درباره تاريخ سخن بگويد.
این خبر را به اشتراک بگذارید :